*-ـرایت الحب سکاراـ-*

زندگی مثل بازی شطرنج میمونه وقتی که بلد نیستی همه می خوان یادت بدن ولی وقتی یاد می گیری همه می خوان شکستت بدن

*-ـرایت الحب سکاراـ-*

زندگی مثل بازی شطرنج میمونه وقتی که بلد نیستی همه می خوان یادت بدن ولی وقتی یاد می گیری همه می خوان شکستت بدن

رضایت 0000

سلام دوستان گلم

امیدوارم هر کجا که باشید حالتون خوب باشه

من مدتی هست  که مشغول درسام هستم و وقت برای اپ کردن این وبلاگ  ندارم.

و الان این پست رو  که میبیندی فقط به خاطر دوست عزیزم (دیونه) که هنوز

نمیشناسمش(من چقدر دیونه هستم)  اپ کردم

این هم ادرس وبلاگ دیونه جون: یه سری بزنید.

www.divonevsia.blogfa.com

رضایت

پسر کوچکی وارد داروخانه شد. کارتنی را به سمت تلفن هل داد.

روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و

 شروع کرد به تلفن گرفتن شماره ای هفت رقمی.

مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد.

پسرک پرسید : خانم ،میتوانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟

زن پاسخ داد: کسی هست که این کا را برایم انجام می دهد.

پسرک گفت:خانم ،من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد.

زن در جوابش گفت: از کار این فرد کاملا راضی ام .

پسرک بیش تر اصرار کرد و پیشنهاد داد:من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برای تان جارو میکنم،در این

صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت .مجددا  زن پاسخ منفی داد.

پسرک در حالی که لبخندی به لب داشت ، گوشی را گذاشت .

مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود

به سمتش رفت و گفت :پسر از رفتارت خوشم می آید؛

به خاطر این که روحیه ی خاص و خوبی داری ،دوست دارم کاری به تو پیشنهاد بدهم.

پسرک جوان جواب داد:نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم

 را می سنجیدم ،من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند .

A little boy went into a drug store. Reached for a

Soda carton and pulled it over to the telephone.

He climbed onto the carton so that he could reach the

Buttons on the phone and proceeded to punch in

Seven digits.

The store-owner observed and listened to the

Conversation: the boy asked "lady can you give

Me the job of cutting your lawn? The woman replied

"I already have someone to cut my lawn

Lady I will cut your lawn for half the price of the

Person who cuts your lawn now." replied boy. The

Woman responded that she was very satisfied with

The person who was presently cutting her lawn

The little boy found more perseverance and offered

"Lady I'll even sweep your curb and your sidewalk

So on Sunday you will have the prettiest lawn in all

Of palm beach Florida." again the woman

Answered in the negative

With a smile on his face the little boy replaced the

Receiver. The store-owner who was listening to all

Walked over to the boy and said

Son...I like your attitude I like that positive spirit

And would like to offer you a job

The little boy replied "no thanks I was just

Checking my performance with the job I already

Have. I am the one who is working for that lady.

امیدوارم که خوشتون اومده باشه

هر کجا که غلط املایی داشت به من بگید تا اصلاحش کنم.

منبع: مجله  آزمون 321 دوره 11