*-ـرایت الحب سکاراـ-*

زندگی مثل بازی شطرنج میمونه وقتی که بلد نیستی همه می خوان یادت بدن ولی وقتی یاد می گیری همه می خوان شکستت بدن

*-ـرایت الحب سکاراـ-*

زندگی مثل بازی شطرنج میمونه وقتی که بلد نیستی همه می خوان یادت بدن ولی وقتی یاد می گیری همه می خوان شکستت بدن

رایت الحب سکارا

(رایت الحب سکارا )در زبان های دیگر؛

 

فارسی= عشق را مست دیدم

 

انگلیسی =  i saw the love Drunken

 

فرانسوی=  j'ai vu l'amour ivre

 

اسپانیایی = vi el amor borracho

 

ایتالیایی = ho visto l'amore drunken

 

پرتغالی = eu vi o amor drunken

 

هلندی = ik zag de Dronken liefde

 

المانی = ich sah die betrunkene Liebe

 

 

خیلی ها از دوستان و بازدید کنندگان در مورد اسم وبلاگ از من

سوال کردن که معنی آن چیست  و چگونه انتخاب کردی؟

معنی وبلاگ (رایت الحب سکارا)یعنی عشق را مست دیدم

و این جمله بر گرفته شده از یک موسیقی  عربی که خواننده آن

کوکبت الشرق ام کلثوم هست که این خواننده در دنیا معروف

هست و اصلش مصری میباشد.

  

ماتت بمحراب...

ماتت بمحراب عینیک ابتهالاتی و أستسلمت لریاح الیأس رایاتی

 

دعاهای من در محراب چشمانت مردند و پرچم های من

 تسلیم بادهای نا امیدی شدند

 

جفّت علی بابک الموصود أزمنتی لیلی و ما أثمرت شئ ًندآتی

 

پشت در بسته ات لحظه هایم خشک شدلیلی و فریادهایم هیچ

 ثمری نداد

 

عامانی مارف ّلی لحنٌ علی وترٍ و لااستفاقت علی نور سماواتی

 

دو سال است که هیچ ترانه ای از من سیم سازی رانلرزانده

 و آسمانهایم از هیچ نوری بیدار نشده اند

 

و أعتق الحبّ َفی قلبی و أعصره فأرشف الهم فی مبّر کاساتی

 

و عشق را در قلبم کهنه {حفظ} خواهم کرد و آن را خواهم فشرد

 و غم و اندوه را تا آخرین قطره خواهم چشید

 

ممزقٌ أنا لا جاهٌ و لا طرف ٌ یغریک فیّ َفخلّینی لآهاتی

 

من پاره پاره ای هستم بی شکوه و بی بر خوردار از زندگی تو

 در مورد من فریب داده شده ای پس مرا با حسرتها یم تنها بگذار

 

لو تعصرین سنین العمر أکملها لسال منها نزیفٌ من جراحاتی

اگر تمام سالهای زندگی ام را جمع کنی{کاملاً بفشاری} از آنها

 خونی از زخمهایم جاری خواهد شد

 

لو کنت ذا طرفٍ ما کنت رافضه حبی و لا کنّ عسر الحال مأساتی

 

اگر در زندگی از چیزی برخوردار بودم مرا رها نمی کردی ولی

 تنگدستی،فقرو ... فجایع زندگی من هستند

 

عانیت عانیت ... لا حزنی ابوح به و لیس تد رین شیئا ًعن معاناتی

 

سختی کشیدم.... اما نه اندوهم را فاش کردم و نه تو چیزی از

 دردهای من می دانی

 

أمشی و أضحک یا لیلی مکابره ًعلّی أخبّی عن الناس احتضاراتی

 

با حالتی متکبرانه راه میروم و می خندم تا شاید بتوانم

 از مردم دردهایم را پنهان کنم 

 

لا الناس تعرف ما أمری فتعذرنی و لا سبیل لدیهم فی مواساتی

 

نه مردم می دانند که مرا چه شده تامعذورم بدارندو نه راهی

 برای دلجویی ام پیش رویشان است

 

یرسو بجفنیّ حرمان ٌیمصّ ُدمی و یستبیح إذا شاء ابتساماتی

 

پهلو گرفته در مژگانم محرومیتی است که خونم را می مکد

و اگر بخواهد خنده هایم رابه تاراج می برد

 

معذوره أنت إن أجهضت لی أملی لا الذنب ذنبکی بل کانت حماقاتی

 

تو معذوری اگر آرزوهای مرا به باد داده باشی گناه گناه تو

 نیست بلکه حماقتهای من است

 

أضعت فی عرض الصحراء قافلتی و جئت أبحث فی عینیک عن ذاتی

 

در پهنه صحرا کاروان خویش را گم کرده ام و آمده ام تا در چشمان

 تو خود را پیدا کنم

 

و جئت أخضانک الخضراء منتشیاً کالطفل یحمل أحلام البریاتی

 

و بی خویش آمده ام به آغوش سرسبز تو همچون کودکی که

آرزوهای معصومش را در دست گرفته و با خود حمل می کند

 

غرست کفک تجتثین أوردتی و تسحقین بلا رفقٍ مسرّاتی

 

و تو دستت را فرو کردی تا گلهای مرا از ریشه در آوری و

 بیرحمانه آرزوهایم را پایمال کنی

 

وا غربتا ... مضاع ٌهاجرت مدنی عنی و ما أبحرت منها شراعاتی

 

وای ازغربت... گم شده ای هستم که شهرهایم ازمن کوچ کرده اند

 در حالی که بادبانهایم هنوز از ساحلش به دریا نرفته اند

 

نفیت أستوطن الأغراب فی بلدی و دمّروا کلّ أشیائی الحبیباتی

 

 

تبعید شدم و بیگانگان در سرزمین من ساکن شده اند و تمام

 چیزهای دوست داشتنی ام را ویران کردند

 

خانتک عیناک فی زیف و فی کذبٍ أم غرّک البهرج الخدّاع مولاتی ؟

 

چشمانت با تقلب و دروغ به تو خیانت کرده اندیا آنکه

 تو را بانوی من ، آن دروغگوی حیله گر فریفت ؟

 

فراشه جئت ألقی کحل أجنحتی لدیکِ فأحترقت ظلماً جناحاتی

 

پروانه ای بودم که میخواستم بالهایم را در دستانت بگذارم که

 به ستم بالهایم آتش گرفتند

 

أصیح و السیف مزروعٌ بخاصرتی و الغدر حطّم أمالی العریضاتی

 

فریاد می زنم در حالی شمشیر در تهیگاهم کاشته شده استو نیرنگ

 آرزوهای گسترده ام را از بین برده است

 

و أنت أیضاً ألا تبّت یداک إذا أثرت قتلیّ و أستعذبت أناتی

 

و تو هم دستت بریده باد اگر کشتنم را ترجیح بدهی و لحظاتم

 را به بندگی بکشانی

 

من لی بحذف اسمک الشفاف من لغتی إذاً ستمسی بلا لیلی حکایاتی

 

برمن منت بگذار با خذف اسم شفافت از زبان من تا

قصه های من بدون لیلی صبح را به شب برسانند.

 

 

تَسألُنی حَبیبتی

 

تَسألُنی حَبیبتی :

ما الفَرقُ ما بَینی وَ ما بَین ألسَمَا ؟

الفرقُ ما بَینَکُما إنَّکِ إن ضَحَکتِ یا حبیبتی

                   أنسی السَمَا......

 

نمیدونم اسمشو چی بزارم...

مردم می گویند که آسمان آبی است

اما من می گویم که آسمان سیاه است

زیرا آسمان را در چشمان تو میبینم

People say that the sky is blue

But I say that the sky is black

Because I see the sky in your eyes

 

 

 

یه روز از من خواهی پرسید که

" کدام را بیشتر دوست داری ؟ من یا زندگی ات را "

و جواب خواهم داد : زندگی ام

و تو مرا ترک خواهی کرد بدون اینکه بدانی

تویی زندگی من

One day you will ask me

what I love more..? I or your life

and when I will say My Life

You will walk away from me without Knowing.. ,

that you are My Life…

 

النهایه

به خدا گفتم خدایا چرا اینقدر مرا ناز آفریدی :

خدا گفت کجاشو دیدی،اون کسی که

 به وبلاگت نظر میده از تو ناز تره

 

 

 

 

نظر یادتون نره

 do not forget your idea

لا تنس النظر

 n'oubliez pas votre avis

 

Id online: ahmad_opm@yahoo.com 

 

من الله التوفیق

 

 

النهایه